جدول جو
جدول جو

معنی پشتا پشتی - جستجوی لغت در جدول جو

پشتا پشتی
از عقب، از پشت سر، از قسمت لبه ی کند ابزاری چون داس و تبر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشتاپشت
تصویر پشتاپشت
پشت به پشت، پشت سر هم، پیایی
فرهنگ فارسی عمید
(پُ پُ)
پشت سرهم. پیاپی متوالی. مسلسل. متصل: و از شیخ ابوعبداﷲ خفیف می آید رحمهاﷲ علیه که چون از دنیا بیرون شد چهل چلۀ پشتاپشت بداشته بود. (هجویری). پس از مطبخها هاون ها و چیزهای سنگی بیاویختند از نهیب جان، و بر سر او می زدند پشتاپشت تا سست شد و کشته گشت. (مجمل التواریخ والقصص). در این دعوی چهار بار پشتاپشت این سوگند بخورد. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 16).
سپیدی روز، صنع کیست در دهر و سیاهی شب
که میگردند بر یک دور پشتاپشت چون طاحون.
سنائی.
زخم پشتاپشت بر دل باز خورد از غم مرا
نیک بشکستی از این غم گرهمه سندان بدی.
مجیر بیلقانی.
از تو پرسم چگونه دارد دل
ور بود آفریده زآهن و سنگ
طاقت غصه های پشتاپشت
قوت زخمهای رنگارنگ.
مجیر بیلقانی.
- پشتاپشت گرفتن، به دفعات و پی هم و متوالیاً گرفتن:
گو را گر صد گرفت پشتاپشت
کمتر از چارساله پنج نکشت.
نظامی (هفت پیکر ص 69)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پشتاپشت
تصویر پشتاپشت
پیاپی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتاپشت
تصویر پشتاپشت
((پُ پُ))
پشت سر هم، پیاپی، دوشادوش
فرهنگ فارسی معین
گروه گروه، بیش از اندازه، بیش از حد
فرهنگ گویش مازندرانی